خواجه عبدالله انصاری

خواجه عبدالله انصاری

موعظهٔ اول - در تحقیق معرفت حق و عاقبت اندیشی و توفیق عبادت موثق و درجه درویشی

ای عزیز بدانکه غرض از آفرینش خلق عبادت حق است و عبادت بی معرفت عبث مطلق است اول معرفت او حاصل کن پس طاعتش از جان و دل کن درویشی شعار نما و بگوشه قناعت در آی و بوحدانیت او اقرار کن و جز رضای او قطع مراد کند و اگر چیزی خواهی از او خواه و اگر خود را خواهی از عاقبت کار شو آگاه که اصل کار عاقبت اندیشی است و دولت بیدار در مرتبه درویشی است

بترس از کسیکه نترسد و هر چه کند از کسی نپرسد عیب پوش باش نه عیبجو اگر نیکی از کسی نگوئی باری بدش مگوی تشنه باش و منوش و برهنه باش و مپوش ببازار آر و مفروش اگر درویشی تکبر چیست و اگر بیخویشی تدبر چیست؟

۳

دعوی همت کسی کند کاو را

جان بلب آید زلال خضر ننوشد

۴

گر بفرستد عزیز جامه مصرش

خرقه کند اختیار و جامه نپوشد

و اگر بیخودی باخود آی و اگر با خودی محو شو در خدای تا از صحبت اهل دنیا فرد نشوی، با درویشان همدرد نشوی درویشی لازمه اهل تجرید و تفرید است و تجرید وظیفه ارباب توحید برتر از توحید مقام نیست و توحید بی معرفت تمام نیست اهل معرفت درویشانند و شناسای این معنی ایشانند چه آنها که حق را شناختند بغیر او نپرداختند پس هر که حق را یافت دیگر به صحبت خلق نشتافت

۶

آنها که ز معبود خبر یافته اند

از جمله کاینات سرتافته اند

۷

در یوزه همی کنم زمردان نظری

مردان همه قرب از نظر یافته اند

۸

دل بخلق مبند که خسته گردی

دل به خدا بند که رسته گردی

۹

هر چیز در این عرصه ترا پیش آید

حق میباید کزان ترا بیش آید

اگر در آئی در باز است و اگر نیائی حق بینیاز است پس در این میدان مرد باش و با دل پردرد باش و در محنت او فرد باش که هر که فرد نشود در این عرصه مرد نشود جهد کن که مردی شوی صاحب تجربه و دردی شوی بوسیله همت و ببرکت نفوس ایشان حسرت وآرزوی دنیا بر دلت سرد شود و چهره ات از خوف خدا زرد شود

۱۱

خواهی که در اینزمانه مردی گردی

وندر ره دین صاحب دردی گردی

۱۲

روزان و شبان بگرد مردان می گرد

مردی گردی چو گرد مردی گردی

در این راه اگر بیمرادی مردی و اگر بیدردی نامردی

۱۴

شرطست که چون مرد شوی درد شوی

خالی تر و ناچیزتر از گرد شوی

۱۵

هر کو ز مراد کم کند مرد شود

کم کن الف مراد تا مرد شوی

تصاویر و صوت

نظرات