
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۲۳
۱
ای برادر بشنو از من پند اگر فرزانه ای
گوشه گیر از خلق و کنج عزلتی کن اختیار
۲
زآن که با هرکس نشینی خواه نیک و خواه بد
یاز عشقش خسته گردی یا ز لطفش شرمسار
۳
ور زتنهایی به تنگ آیی و گویی مشکل است
زآن که تنهایی بود زیبنده پروردگار
۴
با کتابی همنشین شو تا مصاحب باشدت
گاه افلاطون و گاهی شیخ و گاهی کوشیار
۵
ورازینت بهره نبود ار بدست آور کسی
این چنین یاری که گفتم خاصه در این روزگار
۶
هم نشینت هرکه شد با همنشین خویشتن
آشنایی را بسان آب کن نی مثل نار
۷
آب بر سرمی نشاند همنشین خویش را
گرچه باشد هم نشینش فی المثل خاشاک و خار
۸
نار هرکس برخلاف آب برمی آورد
دردمی از روزگار همنشین خود دمار
۹
می توان گفتن کزین معنی خداوند جهان
کرد جنت جای آب و کرد دوزخ جای نار
تصاویر و صوت

نظرات