ابوالحسن فراهانی

ابوالحسن فراهانی

شمارهٔ ۲۹

۱

هر پاره ای فتاده به جایی ز جور یار

چو لشگر شکسته دل پاره پاره ام

۲

دل دامنم گرفت و ز غم شکوه می نمود

کو جای من گرفته و من برکناره ام

۳

کاری نساخت زاری من پیش دشمنان

بیچاره من اگر نکند دوست چاره ام

۴

ای عشق گاه جان طلبی گاه دین و دل

اینها زدیگری یست بگو من چکاره ام

تصاویر و صوت

نظرات