
ابوالحسن فراهانی
شمارهٔ ۵۰
۱
در حشر گر از زلف تو بویی بمن آید
برخیزم از آن پیش که جان سوی من آید
۲
شد سینه گلستان زتو تا چاک نمودم
شاید که ازین رخنه نسیمی به من آید
نظرات