ادیب الممالک

ادیب الممالک

شمارهٔ ۱۰ - بند دهم

۱

ای رخت چون ماه نخشب وی لبت لعل بدخش

از نگاهی عمر کاهی وز نگاهی روح بخش

۲

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

هست در بحر رمل این قطعه با تاب و درخش

۳

باشد از الحان موسیقی نوای دیف رخش

سومین اقلیم و چارم آذرخش و باد رخش

۴

دزدمه سیاره سبع و گزینش خاصیت

عاق، ز بهر ابلق و سد گیس و میمون عکس رخش

۵

گردناسیخ تباهه وز تنور آمد بلسک

هست بلگن منجنیق و تیره و تاریک رخش

۶

اسبها را دان همی شبدیز و گلگون و کهَر

ابرش و بور و سمند است و کرنگ و خنک و رخش

۷

آن لحاف کهنه پرپنبه را چبغوت دان

پوستین کهنه و رخت و لباس ژنده سخش

۸

صمغ می باشد پنانک هم بناست، کندر است

مقل ارزق را خشل دان اوفه اسب است و خش

۹

هست انجیدن حجامت حاجمش گرا بود

استره موسی شمر، لغزیدن پایست شخش

۱۰

نسیه پستادست باشد نقد دستادست دان

دست پیمان مهر و پستادست میدان بهره بخش

۱۱

فسق کشود، پلمه تهمت یلغدر بیدین و داد

هوش واژن، خلسه و ضایع زبون و سست پخش

۱۲

ز چه، زن اندر نفاس و نیز دشتان حائض است

وحم را میدان کرایش قیمت هر چیز اخش

۱۳

خط بطلان را شمر کشمیده، دستوری است اذن

انجمن محفل بود اورنگ تخت و صدر تخش

۱۴

ارضه رشمیز است و سوسه کرم گندم خواره دان

کشکرک را مرغ عقعق دان درخت آویز جخش

۱۵

غده دشپل باشد و خوکک خنازیز آمده است

سلعه کاید برون از زیر گردن هست چخش

۱۶

کعب اشتا لنگ و پای افراز را پاچیله دان

ساغری کیمخت و چسته هم سرین باشد فرخش

۱۷

توپ کشگنجیر و روئین دیگ و دیگ مبخراست

تیر چرخ آمد فشنگ و بمب و موشک تیر تخش

تصاویر و صوت

نظرات