
ادیب الممالک
شمارهٔ ۴۵
۱
دریده کوس و نفیر و علم شکسته ابوالفتح
دراز گشته دم و پاردم گسسته ابوالفتح
۲
از آن سپس که چو گرگ اوفتاد در گله حق
گریخت همچو شغالی ز دام جسته ابوالفتح
۳
ز بختیاری پر دل به صیدگاه دلیران
فرار کرد بهامون چون خرس خسته ابوالفتح
۴
ز نوبران شد و از باغ مرگ نو بر غم را
گرفت و خورد چو بادام و مغز پسته ابوالفتح
۵
امیر از پی تاریخ انهزام و گریزش
نگاشت بر ورق اندر «بدی شکسته ابوالفتح »
نظرات