
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۰۷۳
۱
با آنکه ز شوق نظری خواب ندارم
چون گوشه چشمی فکنی تاب ندارم
۲
بر گریه من گر نکنی رحم تو دانی
من در جگر تشنه دگر آب ندارم
۳
تا گوشه ابروی تو محراب دلم شد
جایی بجز از گوشه محراب ندارم
۴
از ناله من خیل سگان توبه تنگند
وقتست که درد سر اصحاب ندارم
۵
از پیر مغان دورم و تشویش مرا کشت
ورنه گله از صحبت احباب ندارم
۶
در گریه گرم پارود از جا عجبی نیست
خاشاک صفت طاقت سیلاب ندارم
۷
بگشای در وصل بروی من و اهلی
درویش توام روی بهر باب ندارم
نظرات