اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۷۶

۱

از جهان فردم همین در بند رخسار توام

بنده حسنم درین عالم گرفتار توام

۲

از زلیخا کی نیم ای یوسف اکنون جان بکف

روز بازارست و من در روز بازار توام

۳

نسبتم با هر خسی ایگل مکن کافتاده است

صد هزاران گر بود من مرغ گلزار توام

۴

با وجود حسن رخسارت که شهری مست ازوست

من خراب حسن طبع و مست گفتار توام

۵

همچو گل می میخوری با عاشقان زار خود

آخر ای بیرحم من هم عاشق زار توام

۶

مردم بیدرد را مرهم بود از وصل تو

من جگر چاک و درون ریش و دل افکار توام

۷

اهلی بیچاره درویشست و تو سلطان حسن

بر زبان این نکته چون راند که من یار توام

تصاویر و صوت

نظرات