
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۴۰
۱
تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت
تا ندادیم به سودای تو جان سود نداشت
۲
حقه سبز فلک داشت دوای همه کس
آنچه درمان دل خسته ما بود نداشت
۳
هم ز خاکستر ما گشت چراغی روشن
کاتش مرده دلان فایده جز دود نداشت
۴
بود مقصود تو دل سوختن عاشق زار
غیر مقصود تو هم دلشده مقصود نداشت
۵
سصر محمود از آن بود کف پای ایاز
که ایاز از دو جهان جز سر محمود نداشت
۶
برق حسن تو عجب خرمن ما زود بسوخت
این گمان گرچه دلم داشت چنین زود نداشت
۷
طمع بوس و کنار تو که اهلی بودش
پیش ازین بود که دامان می آلود نداشت
نظرات