
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۷۷
۱
گرسنه شرح زخمت گوید گنه ندارد
آیینه هر چه بیند در دل نگه ندارد
۲
با چشمه دهانت آب خضر سرابی است
عیب است با تو گفتن حرفی که ته ندارد
۳
چون شمع من که دارد روی سفید جزمه
روی سفید مه هم چشم سیه ندارد
۴
در کوی می پرستان در خون طپند مستان
شیخ این سماع و مستی در خانقه ندارد
۵
تا بی غبار تن جان همچو نسیم نبود
بوی تو در نیاید سوی تو ره ندارد
۶
اهلی، گدای کویت گر گشت پادشاه است
عیش گدای این در صد پادشه ندارد
تصاویر و صوت

نظرات