
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۷۶۲
۱
سبز لیلی وش من آنکه مرا مجنون کرد
نمک او جگر ریش مرا پر خون کرد
۲
تا نشاط غم او در دل من جای گرفت
غم عالم همه از خاطر من بیرون کرد
۳
چشم و ابروی خوشش گرچه دلم سوخت مپرس
آنچه با جان من آن لعل لب میگون کرد
۴
گنج عشق است دلم از غم آن دانه خال
این چه گنجیست که موری چو مرا قارون کرد
۵
ای رقیب اینهمه نخوت چه فروشی که بتو
گوشه چشم علی رغم من محزون کرد
۶
هرکخ دید آن صنم آراسته همچون بت چین
نامسلمان بود ارقبله مه گردون کرد
۷
کشتی می مده ای همنفس از دست که دوست
دیده اهلی دلسوخته را جیحون کرد
تصاویر و صوت

نظرات