
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۷۹۸
۱
کم همنفسی پاکدل و راست زبان بود
جز شمع بهر کسکه نشستیم زیان بود
۲
دیدیم پری را نه چنان بود که گفتیم
بسیار شنیدیم چو دیدیم نه آن بود
۳
در خاطر ما بود که جان صرف تو گردد
هر نکته که در خاطر ما گشت همان بود
۴
از سینه صد پاره بیکبار عیان شد
حال دل ما کز نظر خلق نهان بود
۵
در صومعه سجاده نشین نیز چو دیدیم
در حلقه ذکر از غم دل نعره زنان بود
۶
امروز نه لب میگزد از کینه من باز
تا بود مرا یار چنین دشمن جان بود
۷
اهلی تو همان روز که دیدی رخ آن مه
حال شب غم پیش تو چون روز عیان بود
نظرات