
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۶۷
۱
تا غرق بحر خون نشوی از جفای کس
بیگانه شو ز خلق و مشو آشنای کس
۲
گنج نهان عشق بکس فاش چون کنم
من بر خود اعتماد ندارم چه جای کس
۳
آن لب کرم کشد طمع بوسه نیستم
در شرع عشق کس ندهد خونبهای کس
۴
کوی ترا صفا نه که از آب چشم ماست
بر کعبه منتی نبود از صفای کس
۵
جز من که جان چو شمع دهم از برای تو
خود را نکشته است کسی از برای کس
۶
آن لذتی که یافت ز دشنام تو دلم
تا زنده ام نیافته ام از دعای کس
۷
اهلی اگر هوای عدم کرد گو برو
ننهاده است عشق تو بندی بپای کس
نظرات