
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۱۰
۱
در عشق تو یک کار مرا ساز و نسق نیست
خون میخورم از غصه و سامان نطق نیست
۲
آمد بفذلک ز غمت دفتر عمرم
گر ما بقئی هست به جز یک دو ورق نیست
۳
چشمم مه رخسار تو را باز مبیناد
گردر شب هجران تو چشمم چوشفق نیست
۴
در مملکت درد، نشان می ندهد کس
یک کار که ازعشق تو بی ساز و نسق نیست
۵
خلق از تو، چو نیلوفر تا حلق درآبند
وز شرم تو را بر گل رخسار عرق نیست
۶
ما نیز رضای تو گزیدیم، چو کس را
بر هرچه هوای تو کند، زهره دق نیست
۷
کی دید اثیر از تو وفا، خاصه که امروز
در قالب عالم ز وفا هیچ رمق نیست
تصاویر و صوت

نظرات
موسی عبداللهی