
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۱۱
۱
چون مرا دولت وصل تو، شبی روزی نیست
زانکه در مذهب من، عیدی و نوروزی نیست
۲
گفتم آن لعل صفت محنت من برشکند
چرخ پیروزه ندا کرد که پیروزی نیست
۳
چند گوئی، که بدآموزی صاحب غرض است
عادت بوالعجب توست، بدآموزی نیست
۴
بیلکی باز کن از غمزه، بدآموزان را
زانکه در عادت تو سنت دلدوزی نیست
۵
غم دلسوختگان، دامن تو کی گیرد
در جهان تو. چو غمخواری و دلسوزی نیست
تصاویر و صوت

نظرات