اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

شمارهٔ ۱۲۵

۱

کارم از عشق بجان است، چه تدبیر کنم

یار در پرده نهان است، چه تدبیر کنم

۲

راز می پوشم، تا کس به نداند لیکن

اشک و رخساره نشان است چه تدبیر کنم

۳

وصل را صبر بکار است، صبوری را دل

که نه این است و نه آنست چه تدبیر کنم

۴

بر کران مانده ام از یاد تو، در اشک غمت

در میان دل و جان است چه تدبیر کنم

۵

زین کران دست بفریاد توان برد، ولیک

پای غیرت بمیان است چه تدبیر کنم

۶

پاسبان همه کس دل بود و دردمن اوست

بر رمه گرگ شبان است چه تدبیر کنم

۷

یارگر سست رکاب است همش دریابم

عمر گر سست عنان است چه تدبیر کنم

۸

یار من خصم خموشی است، چه دستان گیرم

دشمن زارو فغان است چه تدبیر کنم

۹

بشب آرد اگر او، دوست شبی روز اثیر

همچو خورشید عیان است چه تدبیر کنم

تصاویر و صوت

نظرات