اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

شمارهٔ ۱۲۸

۱

آنم که زین بر اسب تمنا نهاده‌ام

تا لاجرم، چو باد سوار و پیاده‌ام

۲

افتاده‌ام چو مشک بر آتش به جرم آنک

در بر هزار نافه خاطر گشاده‌ام

۳

لرزنده‌ام ز جنبش هر باد و بر حقم

زیرا چو شمع مجلس شاهان ستاده‌ام

۴

مفلس شدم ز سیم، بماند این یک از هنر

صد کنج در خزانه خاطر نهاده‌ام

۵

زان کنج دست نقب زمان کوته است از آنک

سی سال شصت بار زکاتش بداده‌ام

۶

منگر به خامشیم که بر سنگ تجربت

چون مشک سوده‌ام، نه چو کافور ساده‌ام

۷

طوفان صاعقه است مرا، در جگر چو ابر

بر طارم فلک، نه گزاف ایستاده‌ام

۸

الحق، تَغابُنی است که با این همه نری

مَغبون کند، به شعبده ایام ماده‌ام

۹

دزدم برهنه کرد بدان سان که گوییا

این لحظه از مشیمه مادر بزاده‌ام

۱۰

ای آنکه، دست گیری افتاده رسم توست

وقت است، دست گیر که سخت اوفتاده‌ام

تصاویر و صوت

نظرات