
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۱۲۹
۱
در فراق تو سوخت این جگرم
تا چو بخت اندر آمدی، ز درم
۲
کرده صد چشم گرچه چون نرگس
در گل عارض تو می نگرم
۳
هم ز خود باورم کسی نکند
خبرت هست، سخت بی خبرم
۴
می نماید که بخت بیدار است
یا من خیره سر، بخواب درم
۵
ای بسا شب، که بود بی رویت
روی بر خاک راه چون سحرم
۶
وقت آنست اگر بخواهد خواست
خشک چنگ تو عذر چشم ترم
نظرات