
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۱۳
۱
یا رب آن ماه تمام، آن من است
که بقد سرو خرامان من است
۲
با سر زلف پریشان، همه روز
در پی کار پریشان من است
۳
عمر جاوید طمع میدارم
که لبش چشمه ی حیوان من است
۴
آن لب، آنلب، که شکر بنده اوست
کس چه داند، چه بدندان من است
۵
غمزه او، همه کفر است و لیک
کفر او، بهتر از ایمان من است
۶
از سک کوی ویم نیست دریغ
سخنش، کز همه در جان من است
۷
من که دیوانگیم از سر اوست
زلف او سلسله جنبان من است
۸
جرم زنجیر وی است اینکه زغم
پیرهن بر تن، زندان من است
۹
اینکه در پای صد اندوهم گشت
هم دلی بی سر و سامان من است
۱۰
این همه هست و همی گوید اثیر
«یا رب، آن ماه تمام آن من است»
نظرات