اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

شمارهٔ ۱۴۰

۱

چیست، شرط عاشقان با بینوائی ساختن

سلطنت را خاک نعلین گدائی ساختن

۲

نرد خدمت باختن، با یار و پس در دست او

خوش حریفی پیشه کردن بادغائی ساختن

۳

تک سواره پادشاه کشور جان شو چو خضر

بر سکندر نه صداع پادشائی ساختن

۴

کی فرود آید دلی، کان برتر از کیهان بود

هر دو روزه آلت کیهان خدائی ساختن

۵

گر کیای خاص در گاهی، مجردوار باش

گرکیا خارج بود، رخت کیائی ساختن

۶

طبع را در یوز کی میکن، کزو روشن شود

چشم دل را توتیای روشنائی ساختن

۷

دل چو در پیراهن تسلیم شد یاد آیدش

خرقه سالوسی و دلق ریائی ساختن

۸

با وجود خاکپای، خاک پاشان شرط نیست

دیده را با وحشت بی توتیائی ساختن

۹

درد حاصل کن که ممکن نیست بی اکسیر درد

از مس اخسیکتی سیم سنائی ساختن

تصاویر و صوت

نظرات