اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

شمارهٔ ۱۴۵

۱

سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای او

سر و باری گیست تا گوید که من، بالای او

۲

بر سر آنست مه، کز آسمان یک شب فتد

با سری در محنت سودای او، در پای او

۳

گیسوی ده پای او، هر تا کزو بار افکنی

هست مأوای دلی در عاشقی یکتای او

۴

خویشتن قربان کنم، کزرای بیند چون بمن

زنده بودن شرط نبود بر خلاف رای او

۵

ای بدان سر تا قدم دل شو، که با آن طول و عرض

در سویدا می نگنجد محمل سودای او

۶

جان بده بر روی او گر، عاشقی پروانه وار

کمتر از شمعی بدان روی جهان آرای او

۷

نرگس مینا قدم کن، گر تماشا بایدت

در سرا بستان شمساد سمن فرسای او

۸

تا نه بینی کز طرب چون پاکبازی میکند

سنبل خوش سایه بر گلنار نور افزای او

۹

مردم دیده است و دانم دیده هرمردمی

برپری میگردد از عکس رخ زیبای او

تصاویر و صوت

نظرات