
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۱۴۶
۱
داد دلم نمیدهد زلف ستم پرست تو
دست تظلم ای پسر، در که زنم زدست تو
۲
بسکه ز راه عربده، در دل هوشیار من
تیر تمام کش کشد، نرگس نیم مست تو
۳
از تو شکسته ام چو گل تابکی ای مه چگل
در حق من شکسته دل، هر نفسی شکست تو
۴
گه بامید خوانده ام، گه بعتاب رانده ام
بر در دل بمانده ام، عاجز و پای بست تو
۵
زنده بلی بلی زنم، نام نهاد دشمنم
بس که بلی همی زنم، در عقب الست تو
۶
خواسته ام بدست آن، با تو که خنجر اجل
هم به نشاندم ز سر، آرزوی نشست تو
۷
بو که شبی جدا کند طالع من رها کند
میل سوی وفا کند طبع جفا پرست تو
۸
کام اثیر در جهان، باد جهان بکام تو
دولت تند رام تو چرخ بلند پست تو
نظرات