
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۱۴۹
۱
ای همه شیران اسیر دام تو
تو سنان خویشتن بین رام تو
۲
باز مالیده که مرد افکنی
کعبتین تیغ گردان جام تو
۳
هم عنانی کرده در راه قبول
آفرین بخت، با دشنام تو
۴
مردم چشم روان، رخسار تو
حلقه ی گوش خرد، پیغام تو
۵
از علمداران دیوان وجود
فتنه بر کار است در ایام تو
۶
در غمت خوش خوش فروشدروزمن
گو فرو شو تا برآید کام تو
۷
نردبان ناکرده از سر، کی رسد
پای هر تر دامنی بر بام تو
۸
صد هزاران صید داری چون اثیر
خود چه مرغ است او بنزد دام تو
نظرات