اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

شمارهٔ ۱۵۷

۱

دگر بار ای دل سنگین فتادی

عنان در دست بد عهدی نهادی

۲

ز در دم نیش ها دررک شکستی

ز چشمم چشمه ها بر رخ گشادی

۳

فرامش کرده آن کزعشق صدبار

بمردی باز، و، وز مادر بزادی

۴

ندارد مهله چندان از شب غم

که گرید بر وداع روز شادی

۵

در این مقصوره پنهان میکنی یار

همان باری که صد بارش بدادی

۶

نباشد عیب شاگردیت در شعر

که در صنعت بغایت اوستادی

۷

اثیر امروز در پا اوفتاده است

تو ظالم در پی او چون فتادی

تصاویر و صوت

نظرات