
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۱۶۰
۱
دل ببری، تن بزنی، اینت بلائی که توئی
شوخ رگی، سخت دلی سست وفائی که توئی
۲
چرخ بدان بوالعجبی دهر بدین حیله گری
بوی نبردند چنین، رنگ نمائی که توئی
۳
برد بغارت غم تو، جان و تن و دین و دلم
چشم بدان دور، زهی جمله ربائی که توئی
۴
خود دهدت دل کله ئی، نقش چو من یکدله ئی
اینت دوروئی، دوزبانی، دو هوائی که توئی
۵
یک ره این صحبت ما، با تو بپایان نرسد
راستی از دیک فلک، چرب ربائی که توئی
۶
بوسه بها جان طلبی این ببری آن ندهی
شرم ز روی تو، زهی نیک ادائی که توئی
۷
بخت بخواهم که کند، راه بگوئی که منم
داد نیارد که نهد، کام بجائی که توئی
۸
دستخوش حکم توام، سست حریفی که منم
بررصد همچومنی، سخت دغائی که توئی
۹
آتش بیدادی تو، گرد بر آورد ز من
داد، کی آید زچنان، آب و هوائی که توئی
۱۰
جمله مرغان جهان، صید اثیرند ولی
یارب زنهار، ز تو سخت بلائی که توئی
نظرات