اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

شمارهٔ ۱۷۱

۱

ای به هلاک جان من، عشق تو را کفایتی

رخصت خون خلق را، حسن تو محکم آیتی

۲

شحنه خاص توست غم، وز کف ریش خشک او

جان ببرم بشرط آن، کز تو بود حمایتی

۳

گوش تو تنک بار تر، از دهنت چو بشنود

غصه ی هر حکایتی، قصه ی هر شکایتی

۴

گشت مسلمت جهان از پی فتنه هر زمان

گرد میار لشگری، بر مفراز رایتی

۵

از تو حکایتی شدم، گرد جهان تو همچنان

بر سر غفلت خودی، اینت نکو عنایتی

۶

ساختنی است با منت، گر سر علم دیده ئی

در سر نیم آه من سوختن ولایتی

۷

هم بتو در گریختم از ستم تو، وای من

گر نبری تو رحمتی یا نکنی حمایتی

۸

جز غم تو چه خورده ام ار تو کنی تقربی

در حق تو چه گفته ام بی هوست حکایتی

۹

گرچه دراز در کشد کار من و توهم بود

عشق مرا فذالکی حسن تو را نهایتی

تصاویر و صوت

نظرات