
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۱۷۳
۱
دلا آن به که با جان در نبندی
مرا با دلبر دیگر نبندی
۲
رهی آنگه که این جا نیست شاید
که پایت درد باشد سر نبندی
۳
ز باطل دعوی خود شرم داری
کناه جور بر داور نبندی
۴
تو را عشق از میان خانه دردی است
چه سود، ار در ببندی ورنبندی
۵
نه چشمم بر خیالت از لب اوست
سزد گر آب در شکر نبندی
۶
بدین روزم ببین تاز آب دیده
ره خوابم همه شب بر نبندی
۷
اثیرا هیچ نگشاید ز یارت
بدیدی جای خود هم درنبندی
نظرات