
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۴۳
۱
وقت بیاید که دور غم به سر آید
صبح وصال از شب امید برآید
۲
عمر عزیز از سر وداع بر آرد
آن دو سه روز فراق هم به سر آید
۳
بر درِ این سخت خفته، صبر کنم صبر
آخر اگر مرده نیست، هم به در آید
۴
بازِ من اکنون که در گریزگَه افتاد
مرغدلی شرط نیست تا به بر آید
۵
هست ز ایام یک نظر طمعم بس
وین قدر ایام را چه در نظر آید؟
۶
سخت بیفتادم از زمانه چه گویم
من نیم آن کس که با زمانه برآید
۷
عمر و مراد، ای عزیز هر دو عزیزند
این بده ار بایدت کزآن خبر آید
۸
تیر بلا کز کمان حادثه بجهد
پوست ندارد مگر که بر جگر آید
تصاویر و صوت

نظرات