
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۵۱
۱
نام تو، بهر زبان در افتاد
شوری به همه جهان در افتاد
۲
در حیرت عارض تو خورشید
از طارم آسمان در افتاد
۳
هنگام نظاره تو حورا
از کنگره ی جنان در افتاد
۴
راز تو نهان چگونه دارم
کاین قصه بهر زبان در افتاد
۵
عشق تو خریده شد بجانی
یارب که چه رایگان در افتاد
۶
انصاف بده چنان همائی
سگ را بیک استخوان در افتاد
۷
ما را چو اثیر خویش خواندی
سیلاب به خانمان در افتاد
نظرات