
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۵۲
۱
حسن رویش دیده پرخون میکند
عقل واقف نیست تا چون میکند
۲
آب میگیرد ز رویش چشم و پس
عکس او آن آب گلگون میکند
۳
دست حسنش ماه را گیسو کشان
از بساط چرخ بیرون میکند
۴
جمله تلقین رخ و زلفین اوست
چرخ هر بیداد کاکنون میکند
۵
عین بیدادی است در دور غمش
هرکه آه از جور کردون میکند
۶
عقل را چون ابلهان در شیشه کرد
چشم او یارب چه افسون میکند
۷
ظلم جزعش آشکارست آن بگوی
لعل متواریش هم خون میکند
۸
از جهان هر چند جورش بر من است
گو بکن زیرا که موزون میکند
۹
گفت زر و سیم، گفتم روی و اشک
گفت این وجهم چو قارون میکند
۱۰
نیک ادایی رفت اثیرا کم مپیچ
تا مراعات تو افزون میکند
نظرات