
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۵۳
۱
از تو هر آنچه برمن درویش میرود
راضی شدم چو برهمه، زین بیش میرود
۲
منشین بجور در پس افلاک چون مهت
بر سر گرفته غاشیه در پیش میرود
۳
ای تشنه جمال تو چشمم، بیاد آر
کابت همه بجوی بداندیش میرود
۴
از تشنکیش در عجبم خاصه کاین زمان
بر رخ دو جویم از جگر ریش میرود
۵
در دولت غم تو به محنت غنی شدم
نیک است اینکه با من درویش میرود
۶
کی کام خوش کنم بوصال تو چون تورا
همراه نیم نوش دو صد نیش میرود
۷
کیش تو چیست جور و کنون بر موافقت
دور فلک چو تیر بر آن کیش میرود
۸
در کوی تو زمانه مرا گفت گوش دار
پایت بقصد خون سر خویش میرود
۹
دل گفت: رو که دست نیالاید او بما
مهتاب او بگشتن بَرخیش میرود
نظرات