اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

شمارهٔ ۵۸

۱

لعل تو به نکته دُر چکاند

وین قاعده کس چو تو نداند

۲

در حسن رخت بدست مردی

از ماه خراج ها ستاند

۳

خورشید نمیرسد بگردت

شاید که براق کم دواند

۴

دامن دامن دلم ز دیده

در پای غم تو در فشاند

۵

نزدیک شد که فتنه تو

بر عالم جوی خون براند

۶

در کار تو، اند پادشاهان

عشقت بمن گدا چه ماند

۷

مرسوم مرا که بر لب توست

چون وصل به جمله می براند

۸

دیوان خیال را چه نقصان

گر زود ترک بمن رساند

تصاویر و صوت

نظرات