
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۷۴
۱
تهمت اشکم چو پیدا میشود
عشق رخ پوشیده رسوا میشود
۲
زودش اندر خاک پنهان میکند
آن نشان بر هرکه پیدا میشود
۳
هر شب از بس دُر که بارد چشم من
دامن آفاق دریا میشود
۴
گه گهی صبرم بدادی یاوری
آه کاکنون رشته یکتا میشود
۵
دوستدار زلف او گشتم چنان
موی بر تن دشمن ما میشود
۶
عشق ما در پرده کی ماند نهان
تا کجا او شد، دل آنجا میشود
۷
یار میگوید ندیدم خوی تو
بی جهان از موج دریا میشود
۸
گو تو کار خویش کن اینک اثیر
این زما از کیسه ما میشود
نظرات