
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۸۴
۱
پایه حسن تو آفتاب ندارد
مایه ی زلف تو مشکناب ندارد
۲
مستی چشم خوش تودید چو نر گس
گفت که دارد خمار و خواب ندارد
۳
ساغر لاله نمونه دهن توست
لیک چه سود است چو نشراب ندارد
۴
نایب رخسار توست آتش لیکن
او همه رنگ است و هیچ آب ندارد
۵
ماه که باشد که در برابر رویت
چهره ز تشویر در نقاب ندارد
۶
عقل که مفتی است در ممالک دوران
مشکل زلف تو را جواب ندارد
۷
چرخ چه گوید که پیش موکب حسنت
غاشیه بر دوش آفتاب ندارد
۸
این همه را باز گوی با غم هجران
تا که مرا بیش در عذاب ندارد
۹
منقطع است آنکه چون اثیر در این ره
رخت خطا بر خر صواب ندارد
نظرات