
اثیر اخسیکتی
شمارهٔ ۹۳
۱
دلا فتراک آن جان و جهان گیر
وگرنه ترک من گو دست جان گیر
۲
مرا در مملکت جائی است صافی
بر او سودی نمیگیرم زیان گیر
۳
برآوردم به ننک از عشق نامی
بهر نامم که خواهی در زبان گیر
۴
مرا گوئی جهانی خصم داری
بشو در خون خود جان جهان گیر
۵
سبکپائی نه از فتوی عشق است
تو خود بر من اجل را سرگران گیر
۶
خوشم صبری است یعنی در کمینم
بقوت دست و بازوی کمان گیر
۷
بدین لشکر تو با اوکی برآئی
برو درگاه سلطان ارسلان گیر
تصاویر و صوت

نظرات