
انوری
غزل شمارهٔ ۱۸۷
۱
آخر در زهد و توبه دربستم
وز بند قبول آن و این رستم
۲
بر پردهٔ چنگ پرده بدریدم
وز بادهٔ ناب توبه بشکستم
۳
با آن بت کمزن مقامر دل
در کنج قمارخانه بنشستم
۴
چون نوبت حسن پنج کرد آن بت
زنار چهارگانه بربستم
۵
از رخصت عشق رخنهای جستم
وز عادت مادر و پدر جستم
۶
چون پای بلا به جور بگشادم
بیباده مباد یک نفس دستم
۷
در بتکده گاه موئمن گبرم
در مصطبه گاه عاقل مستم
۸
دستم ز زبان خصم کوته شد
کامروز چنان که گویدم هستم
تصاویر و صوت



نظرات