
انوری
غزل شمارهٔ ۲۴۰
۱
عاشقی چیست مبتلا بودن
با غم و محنت آشنا بودن
۲
سپر خنجر بلا گشتن
هدف ناوک قضا بودن
۳
بند معشوق چون به بستت پای
از همه بندها جدا بودن
۴
زیر بار بلای او همه عمر
چون سر زلف او دوتا بودن
۵
آفتاب رخش چو رخ بنمود
پیش او ذرهٔ هوا بودن
۶
به همه محنتی رضا دادن
وز همه دولتی جدا بودن
۷
گر لگدکوب صد جفا باشی
همچنان بر سر وفا بودن
۸
عشق اگر استخوانت آس کند
سنگ زیرین آسیا بودن
تصاویر و صوت



نظرات
محمد