
انوری
غزل شمارهٔ ۵۹
۱
در دور تو کم کسی امان یابد
در عشق تو کم دلی زبان یابد
۲
خود نیز نشان نمیتوان دادن
زانکس که ز تو همی نشان یابد
۳
وصل تو اگر به جان بیابد دل
انصاف بده که رایگان یابد
۴
تنها تو همه جهانی و آن کس
کو یافت ترا همه جهان یابد
۵
در آینه گر جمال بنمایی
از نور رخت خیال جان یابد
۶
ور سایهٔ تو بر آفتاب افتد
منشور جمال جاودان یابد
۷
از روز عیانتری و جوینده
از راز دلت همی نهان یابد
۸
روی تو که دل نیاردش دیدن
دیده که بود که روی آن یابد
۹
نشگفت که در زمین تویی چون تو
ماهی تو و مه بر آسمان یابد
۱۰
زین قرن قرین تو کی آید کس
تا چون تو یکی به صد قران یابد
تصاویر و صوت



نظرات