انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۸۱

۱

صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد

راحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذرد

۲

خویشتن در بند نیک و بد مکن از بهر آنک

زشت و خوب و وصل و هجران درد و درمان بگذرد

۳

روزگاری می‌گذار امروز از آن نوعی که هست

کانچه مردم بر خود آسان کرد آسان بگذرد

۴

تا در این دوری ز داروی و ز درمان چاره چیست

صبر کن چندان که این دوران دونان بگذرد

۵

گرچه مهجورم تن اندر درد هجران کی دهم

روزی آخر یاد ما بر یاد جانان بگذرد

۶

گرچه در پیمان تست این دم چنان غافل مباش

کین جهان مختصرآباد ویران بگذرد

۷

ماه‌رویا تکیه بر عشق من و خوبی خویش

بس مکن زیرا که هم این و هم آن بگذرد

۸

شرم دار آخر که هردم الغیاث انوری

تازه بر سمع بزرگان خراسان بگذرد

تصاویر و صوت

دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۴۶۶
دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۲۰
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۹۱

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۹/۰۲ - ۱۲:۴۹:۱۰
با تن یک اصطلاح زیبا داریم با تن خویشتن آمد یعنی شخصا آمد ! با تن خویشتن او را دیدی ؟ یعنی شخصا او را دیدی !
user_image
سینا صدری
۱۳۹۹/۰۴/۲۸ - ۰۲:۵۵:۴۰
با سلام، در مصرع ِ دوم ِ بیت ِ ماقبل ِ آخر، حرف "که" سهواً إسقاط شده است. لطفاً تصحیح فرمایید. ماه رویا! تکیه بر عشق من و خوبی خویشبس مکن، زیرا که هم این و که هم آن بگذرد...