
انوری
شمارهٔ ۲۵۵ - در مفارقت
۱
خدایگانا نزدیک شد که صبح ظفر
زظل گوهر چترت شود سیاه وسفید
۲
ایا وجود ترا فیض جود واهب کل
به عمر ملک سلیمان و نوح داده نوید
۳
تویی که سایه عدلت چنان بسیط شده
که رخنه کردن آن مشکل است برخورشید
۴
نهیب رزم تو بگسست جوشن بهرام
شکوه بزم تو بشکست بربط ناهید
۵
شود چو غنچهٔ گل چاک ترک دشمن تو
گرش به نام تو بر سر زنند خنجر بید
۶
برد یمین ترا سجده خامهٔ تقدیر
دهد یسار ترا بوسه خاتم جمشید
۷
بدان خدای که خورشید آسمان را داد
جوار سکنهٔ بهرام و حجرهٔ ناهید
۸
بدان خدای که در کارگاه صنعت کرد
رخ سیاه مه از نور آفتاب سفید
۹
که در مفارقت بازگاه چون فلکت
مرا ز سایه به خورشید عمر نیست امید
تصاویر و صوت



نظرات