عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۱۰ - هاله زلف

۱

ز زلف بر رخ همچون قمر نقاب انداخت

فغان که هاله به رخسار آفتاب انداخت

۲

هلاک ناوک مژگان آنکه سینهٔ ما

نشانه کرد و بر او تیر بی‌حساب انداخت

۳

رها نکرد دل از زلف خود به استبداد

گرفت و گفت تو مشروطه‌ای، طناب انداخت

۴

از آن زمان که رخت دید چشم اندر خواب

قسم به چشم تو عمری مرا به خواب انداخت

۵

خراب‌تر ز دلم در جهان نیافت غمت

از آن چو جغد نشیمن در این خراب انداخت

۶

نه من، هر آنکه به دل مهر دلبری دارد

بدان که نقش خیالی است کاندر آب انداخت

۷

من آن فسرده‌دل و سر به زیر پر مرغم

که آشیان مرا دید پر عقاب انداخت

۸

شبی به مجمع عشاق عارفی می‌گفت

خوش آنکه سر به ره یار در شتاب انداخت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
کژدم
۱۴۰۲/۱۰/۳۰ - ۰۶:۲۴:۵۴
عارف پیرامون این غزل نوشته است: «این غزل به نام زهرا خانم نامی ساخته شده است که از جمع حروف اولیهٔ بیت کلمهٔ «زهرا» حاصل گردد. نوشته شدن این شعر تصادف کرد با توپ بسته شدن مجلس از طرف شاه مخلوع و طناب انداختن مرحوم ملک و جهانگیرخان و غیرهما. (۱۳۲۶)»  تاریخ قمری‌ست برابر با ۱۲۸۷ خورشیدی.