عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۱۶ - مرا هجرت کشد

۱

مرا هجرت کشد آخر نهانی

خوش است آن مرگ از این زندگانی

۲

تنم رنجور و جان بیمار، وقت است

اگر رحم آوری بر ناتوانی

۳

به مرغان چمن گویند بر من

قفس تنگ است از بی‌هم‌زبانی

۴

تو در چاک گریبان صبح داری

در ازای شب هجران چه دانی

۵

شکیبایی ز عشق از عقل دور است

کجا از گرگ می‌آید شبانی

۶

برو پند جوانان گوی ناصح

که پیرم کرد عشق در جوانی

۷

سگ کویت مرا پر کرد دنبال

چه می‌خواهد ز یک مشت استخوانی

۸

به جز عارف جفا با کس نکردی

تو هم پیداست کز عاجزکُشانی

تصاویر و صوت

نظرات