عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۴ - بلای هجر

۱

بلای هجر تو تنها همان برای من است

چه جرم رفت که یک عمر این جزای من است

۲

من این که قیمتِ وصل تو را ندانستم

فراق آنچه به من می‌کند سزای من است

۳

برای خاطر بیگانگان نپرسد کاین

غریبِ از وطن آواره آشنای من است

۴

بریز خونم و اندیشه از حساب مکن

به حشر دیدن روی تو خون‌بهای من است

۵

مرا ز روی نکو منع کی توان کردن

که این معالجهٔ درد بی‌دوای من است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
کژدم
۱۴۰۲/۱۲/۲۷ - ۰۷:۳۱:۱۰
عارف پیرامون این غزل نوشته است: «در هزار و سیصد و بیست و یک در تهران دروازه قزوین خانهٔ حاجی عبدالمحمود بانکی که آدمی سخی‌الطبع و آنجا را با تمام مبل واگذار به من کرده بود، به جهت زنی که به علتی حسن‌آقا نامیده شده بود پس از باز شدن پای چند رفیق نامحرم و بریده شدن پای یار از آن خانه این غزل ساخته شد.» تاریخ قمری‌ست برابر با ۱۲۸۲ خورشیدی.