عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۷ - درد عشق

۱

جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست

سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست

۲

تا به ویرانهٔ دل جغد غمش مأوا کرد

چون دلم در همه جا کلبهٔ ویرانی نیست

۳

با طبیبِ منِ رنجور بگویید که درد

درد عشق است ورا چاره و درمانی نیست

۴

دلم از طره بیفتاد به چاه زنخش

راه جز چاه مگر درخور زندانی نیست

۵

تو بدین حسن اگر جانب بازار آیی

هیچکس مشتری یوسف کنعانی نیست

۶

خرقهٔ زهد بسوزان و مجرد می‌باش

جامه‌ای هیچ به از جامهٔ عریانی نیست

۷

عارفا عمر به بیهوده تلف شد من بعد

چه خوری غصه که سودی ز پشیمانی نیست

تصاویر و صوت

عارف قزوینی شاعر ملی ایران - عارف قزوینی - تصویر ۶۱۰

نظرات