عارف قزوینی

عارف قزوینی

شمارهٔ ۸۴

۱

دل اگر جا به سرِ طُرّهٔ جانان گیرد

به پریشان وطنی سازد و سامان گیرد

۲

دل شود رام در آن زلف دل آرام اگر

گوی آرام ز کج‌تابیِ چوگان گیرد

۳

برق‌آسا روی و سینه‌خروشان چون رعد

ابر چشمم سرِ رَهْ بر تو چو باران گیرد

۴

باید از جانبِ جمهوریِ دل‌ها دلِ من

از سرِ زلفِ تو دادِ دلِ یاران گیرد

۵

شعلهٔ آتشِ جمهوریِ ایران باید

اول از دامنِ تبریز به طهران گیرد

۶

دود این شعله طرفدارِ قجر کور کند

شَرَرَش تا به سرِ تُربَتِ خاقان گیرد

۷

دودمانی که از او مملکتی شد ویران

کوچه باقی است کزین کشور ویران گیرد

۸

کشوری را که شَه از دیدن او بیزار است

پولش از کیسهٔ ملت به چه عنوان گیرد

۹

تا کی این شاه پری پر و رو حوری لشکر

باجِ عیاشیِ خود از زنِ دهقان گیرد

۱۰

تا از این سلطنت خانه برافکن نامی

هست ایران نتواند سر و سامان گیرد

۱۱

شد مسلمانی ما آلتِ بازیچهٔ شیخ

کیست این آلت از این عالِمِ نادان گیرد

تصاویر و صوت

عارف قزوینی شاعر ملی ایران - عارف قزوینی - تصویر ۴۳۶

نظرات