
عارف قزوینی
شمارهٔ ۹ - سفر بی خبر
۱
بیخبر از سر کوی تو سفر خواهم کرد
همه آفاق پر از فتنه و شر خواهم کرد
۲
فتنهٔ چشم تو ای رهزن دل تا بسراست
هر کجا پای نهم فتنه و شر خواهم کرد
۳
لذت وصل تو نابرده فراق آمده پیش
سود نابرده ز سرمایه ضرر خواهم کرد
۴
گلهٔ زلف تو با روز سیه خواهم گفت
صبح محشر شب هجر تو سحر خواهم کرد
۵
وقت پیدا اگر از دیدهٔ خونبار کنم
مشت خاکی ز غمِ یار به سر خواهم کرد
۶
گفته بودم به ره عشق تو دل خوش دارم
به جهنم که نشد، کار دگر خواهم کرد
۷
خلق گفتند که از کوچهٔ معشوق نرو
گر رود سر من از این کوچه گذر خواهم کرد
۸
تیر مژگان تو روزی ز کمان گر گذرد
اولین بار منش سینه سپر خواهم کرد
۹
گشت این شهرهٔ آفاق که عارف میگفت
همه آفاق ز جور تو خبر خواهم کرد
نظرات