آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۲۰۸

۱

ای جان به چه ارزی تو که جانانه نداری

ای شمع بمیری تو که پروانه نداری

۲

در حلقه دامش نکنی یاد زگلزار

ای مرغ گرفتار مگر خانه نداری

۳

جویند بویرانه دل گنج محبت

ای شهر خرابی تو که ویرانه نداری

۴

ای عشق خراب از تو جهانی و تو پنهان

آخر چه شرابی تو که میخانه نداری

۵

ای شیخ مرا سبحه و سجاده میاور

در دست مگر ساغر و پیمانه نداری

۶

از بس دل آشفته در آنجا شده انبوه

در حلقه آنزلف ره شانه نداری

۷

با غبغب او دم مزن ای سیب ببستان

چون نیست ترا آن دهن و چانه نداری

۸

از ذکر ملک چند کنی فخر سپهرا

گویا خبر ازنعره مستانه نداری

تصاویر و صوت

نظرات