آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۲۵۰

۱

رخنه ای شانه در آن زلف پریشان نکنی

تا که صد سلسله را بی سر و سامان نکنی

۲

کی شود بلبل و قمری زگل و سرو آزاد

گر تو گلرو بچمن سرو خرامان نکنی

۳

چه عجب گر دل عاشق هدف تیر تو شد

کوه نبود که در او رخنه بمژگان نکنی

۴

گر مسیحا و فلاطون بودت در بالین

درد عشق ار بودت میل بدرمان نکنی

۵

شنوی زآن لب نوشین سخنی گر همه عمر

میل ای خضر بسرچشمه حیوان نکنی

۶

تا نگرید بچمن شب همه شب چشم سحاب

یک تبسم سحر ای غنچه خندان نکنی

۷

مردم از نوح نگویند بجز یک طوفان

نیست یک چشم زدن دیده که طوفان نکنی

۸

نیست یک نظره ای ای غمزه که در دیر و حرم

کفر از جا نکنی غارت ایمان نکنی

۹

تا تو ای عشق بدین فر و هما جلوه گری

نبود مور که او را تو سلیمان نکنی

۱۰

مظهر حقی و کان کرم و دست خدا

نشود اینکه بر آشفته ات احسان نکنی

تصاویر و صوت

نظرات