
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۴۱۳
۱
فردا که شهیدان تو در حشر بیارند
فریاد اگر دست شکایت بدر آرند
۲
آیند زبس خیل قتیلت بتظلم
در عرصه محشر دیگرانرا نگذارند
۳
با این همه غوغا چو تو از پرده درآئی
رویت نگرند وز دیه نام نیارند
۴
خوبان که جهان را ثمر نخل وجودند
در مزرع دلم تخم وفا از چه نکارند
۵
جز سر انا الحق نکند نشر زمنصور
صد سال تنش گر بسر دار بدارند
۶
آشفته چه پروا بود از هول قیامت
بر خاک در دوست تنم گر بسپارند
۷
زینت ده آفاق علی مخزن اسرار
کز خاک درش خیل ملک تحفه بیارند
نظرات