
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۵۸
۱
من زفعل زشت خود ای همدمان مستوحشم
خرقه آلوده دارم مستحق آتشم
۲
شرم میدارم زشیخ خانقاه و برهمن
نه مسلمانم نه گبرم زین سبب مستوحشم
۳
رحمی ایدست خدا پیر طریقت از کرم
وارهانم چون اسیر دام نفس سرکشم
۴
نیست جز جهل مرکب در وجودم ایدریغ
میزنم لاف خردمندی که اهل دانشم
۵
گر بپاداش عمل در دوزخم خواهند برد
اهل دوزخ در فغانند از نفیر موحشم
۶
ای طبیب درد پنهان ای علی مرتضی
تو مسیحی من زسودا عمرها شد ناخوشم
۷
شاید ار صید مراد آشفته نخجیرم شود
نیست جز تیر مدیح مرتضی در ترکشم
۸
زهره چنگی برقص آید ببزم آسمان
مطرب ار خواند به الحان این حدیث دلکشم
۹
عذرم ار افتد قبول و عجزم ار آید پسند
در نجف از پارس خواهد برد دوران مفرشم
نظرات